عظ
نویسه گردانی:
ʽẒ
عظ. [ ع َظظ ] (ع مص ) سختی رسانیدن حرب کسی را. (از منتهی الارب ): عظّته الحرب ؛ مانند عَض ّ است ، و گویند عض ، در مورد گزیدن و زیان رساندن به دندان است و عظ در غیردندان . (از اقرب الموارد). || بر زمین چسفانیدن کسی را. (از منتهی الارب ): عظّ فلاناًبالارض ؛ او را بر زمین چسباند. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
• از زبان داریوش (به آلمانی: Es kündet Dareios der König) عنوان کتابی است از هایدماری کخ ایرانشناس اهل آلمان که در خصوص ایران باستان است. این کتاب تو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بندقه ای از گِل. گلوله ای (فندق شکل) از گِل. رجوع شود به «بندقة».
توضیحات:
در فرهنگ اسلامی استخاره ای وجود دارد بنام «استخاره بوسیلۀ بنادق»، که ...
انفصال از خدمت "به معنای آن است که کارمند ... از خدمت در سازمان محروم میگردد"
این آمیخته واژه را می توان بجای واژه های گوناگونی از ریشه ی عربی چون «باطل کردن»، «الغا نمودن»، «لغو کردن» و مانند آن ها بکار برد.
خجالت کشیدن ، خجالت زده شدن.
مولوی در دیوان شمس بیتی دارد :
گر شکر را خبری بودی از لذت عشق - آب گشتی ز خجالت ننمودی شکری
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او و...
پای گذاردن از. [ گ ُ دَ اَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن (؟). حرکت کردن (؟) : تنش را یکی پهلوانی قبای بپوشید و از کوه بگذارد پای .فردوسی .
خرقه از- داشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری بودن . (آنندراج ) : هر جا که سیه گلیم و شوریده سریست شاگرد من است خرقه ...