عق
نویسه گردانی:
ʽQ
عق . [ ع َق ق ] (ع ص ) نافرمان پدر ومادر و آزارده آنها را. (منتهی الارب ). عاق ّ. (اقرب الموارد). و رجوع به عاق شود. || (اِ) شکاف . (منتهی الارب ). هر شکافی که در ریگ و غیره باشد. || حفره ٔ عمیق در زمین . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آق حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) نام شهری در 80 هزارگزی ازمیر، دارای دوازده هزار مردم . و این همان ثیاتیرای قدیم باشد.
آق قلعه . [ قَل ْ ع َ ] (اِخ ) نام محلی براه حیدرآباد به خانه ، در 16 هزارگزی حیدرآباد، میان حیدرآباد و نقده .
آق دریا. [ دَرْ ] (اِخ ) بحر خزر.
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی ِ آق ، سپید + سُنقر، شنگار و شنغار، نام یکی از جوارح طیور) صاحب برهان گوید: مرغی باشد شکاری از ...
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام فرمانروای ارمینیه (579-589 هَ .ق .).
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) یکی از غلامان ترک ملک شاه که در حلب از جانب تتش حکومت داشت (478-487 هَ .ق .)، و در آخر کار بر تتش قیام کرد و ...
آق گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی نزدیک شرف خانه ، بساحل دریاچه ٔ ارومیّه .
آق اردو. [ اُ ](اِخ ) نام طایفه ای که از 1226 تا 1428 م . بر دشت قبچاق شرقی یعنی جانب مغرب سیراردو تسلط داشته اند، مقابل گوگ [ کبود ]اردو که...
یقه سفید ،سفید جامه ،آستین سفید ،پوشش سفید ،غلاف سفید،طبقه ای ازمردم که بالاتر از مردم عادی وعوام از نظر مال ومنال.