عق
نویسه گردانی:
ʽQ
عق . [ ع ُ ] (اِ صوت ) حال قی . غثیان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عق زدن و عق شدن و عق گرفتن و عق نشستن شود.
- عق وپق راه انداختن ؛ در تداول عامه ، قی کردن . استفراغ کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
علی آق کرمانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) قریمی آق کرمانی ، ملقّب به نقشی . رجوع به علی قریمی شود.
علوان آق شهری . [ع َل ْ ن ِ ش َ ] (اِخ ) بابا نعمةاﷲ. از خواجگان طریقت نقشبندیه . رجوع به بابا نعمةاﷲ محمود نخجوانی شود.
علی آباد آق تپه . [ ع َ دِ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقعدر 38 هزارگزی جنوب خاوری هم...
حسن آق قوینلو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) معروف به حسن بیگ یا اوزن حسن بن امیرعلی بن عثمان بن قتلغبیگ بن حاجی بیگ ، مکنی به ابونصر. نخستین فرمانرو...
سیف آباد آغ داغ . [ س َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل . دارای 105 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی ...
گدانه آق انجیک . [ ] (اِخ ) از طوایف ترکمن ساکن خاک ایران است .
گدوک آغ بوغوش . [ گ َ ] (اِخ ) رجوع به آغ بوغوش شود.
جهانگیر آق قویونلو. [ ج َ رِ ق ُ ] (اِخ ) یکی از امرای آق قویونلو که در آذربایجان و غیره از سال 848 هَ . ق ./ 1444 م . بحکومت رسید. رجوع به ت...
امیرحسن آق قوینلو. [ اَ ح َ س َ ن ِ ی ُ ] (اِخ ) معروف به حسن بیک یا اوزون حسن . نخستین فرمانروای خاندان آق قوینلو (873 - 882 هَ .ق .) بود. رج...
تازه کند آغ زیارت . [ زَ ک َ دِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 21500گزی شمال باختری قره آغاج و 15ه...