اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عقبة

نویسه گردانی: ʽQB
عقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (ع اِ) واحد عَقَب . (از اقرب الموارد). پی که از آن زه سازند و ریسمان تابند. ج ، عَقَب . (منتهی الارب ). و رجوع به عَقَب شود. || جای دشوار برآمدن بر کوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). راه دشوار در کوه . (غیاث اللغات ). گریوه . (تفلیسی ). گریوه ؛ یعنی بلندی بلند وسخت . (ترجمان القرآن جرجانی ). یُقّوش (در تداول ترکی ). || پز و کتل . (منتهی الارب ). جای دشوار.(غیاث اللغات ). راهی که در قسمتهای بالای کوه باشد. (از اقرب الموارد). گردنه . (فرهنگ فارسی معین ). پژ. ج ، عِقاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و عَقبات . (اقرب الموارد) عقبه ِ : میان این شهر و تبت مقدار پنج روزه راه است اندر عقبه های سخت . (حدود العالم ). و نزدیک وی [ ده سنگس ] عقبه ای است که او را عقبه ٔ سنگس خوانند. (حدود العالم ). اگر مقام نتوانند کرد عقبه ٔ کلار را گذاره کنند. (تاریخ بیهقی ص 463).
عقبه ای ۞ زین صعبتر درراه نیست
ای خنک آن کش حسد همراه نیست .

مولوی .


هر روش هر ره که آن محمود نیست
عقبه ای و مانعی و رهزنی است .

مولوی .


این تردد عقبه ٔ راه حق است
ای خنک آن را که پایش مطلق است .

مولوی .


گر کنی قطع عقبه را این جایگاه
راه روشن گرددت تا پیشگاه .

عطار.


کیست کو را عقبه ای در راه نیست .

عطار.


- امثال :
ستوررا به پای عقبه جو دهند سود ندارد (امثال و حکم دهخدا).
|| کنایه از امر سخت و عظیم . (از غیاث اللغات ). امری سخت و دشوار. (فرهنگ فارسی معین ) : فلا أقتحم العقبة، و ما أدراک ما العقبة. (قرآن 12/90). عقبة در قرآن کریم را منزلی از «صراط» دانسته اند و برخی گویند آن هفتاد منزل از «پل صراط» است . رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 294 و تفسیر کشف الاسرار ج 10 ص 499 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حارث بن عامر. صحابی است . رجوع به ابوسروعة شود.
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حجاج سلولی . امیر و از اشراف بنی سلول بود. به سال 116 یا 117 هَ . ق . از جانب عبیداﷲبن حجاب امیر مصر در عهد هشام ...
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حرام ، جدی است جاهلی از جذام از قحطانیة. فرزندان او در روزگار ابن خلدون (732 - 808 هَ . ق .) در بلاد کرک میزیستن...
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد سکونی ، مشهور به مجدر. تابعی است . رجوع به ابومسعود (عقبةبن ...) شود.
عقبة. [ ع ُب َ ] (اِخ ) ابن سَکون بن أشرس . جدی است جاهلی از کندة از قحطانیة. و از جمله فرزندان او عیاض و ثعلبة بوده اند. (از الاعلام زرکلی ...
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ضمره ٔحمصی . محدث . رجوع به ابوالولید (عقبةابن ...) شود.
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عامربن عبس بن مالک جهنی مکنی به ابوخماد، امیر و از صحابه ٔ پیغمبر اسلام (ص ) بوده است . وی «ردیف » پیامبر (ص ) ...
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالغافر ازدی عوذی ، مکنی به ابونهار. وی به سال 83 هَ . ق . در جماجم درگذشت . رجوع به تاج العروس ذیل ماده ٔ ...
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن علقمه ٔ بیرونی . محدث . رجوع به ابوعبدالرحمان (عقبةبن ...) شود.
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن علقه ٔ بیرونی . محدث . رجوع به ابویوسف (عقبةبن ...) شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.