عقیدة
نویسه گردانی:
ʽQYD
عقیدة. [ ع َدَ ] (ع اِ) عقیدةالرجل ؛ دین و مذهب مرد که اعتقاد آن دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند له عقیدة حسنة؛ یعنی او راست دینی سالم و بیرون از شک . وعقائد را چیزهایی دانند که نفس اعتقاد در آن قصد شده باشد بدون عمل . عقیدت . عقیده . و رجوع به عقیدت و عقیده شود. || آنچه دل بر آن بسته شده باشد. || ضمیر و دل . (از اقرب الموارد). ج ، عَقائد. (اقرب الموارد). || حلوا. (دهار).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ع اِ) عقیدة. عقیدت . هر چیز که شخص بدان اعتقاد دارد و یقین بر آن دارد و نمشته و پنداشتی . (ناظم الاطباء). آنچه بدان ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: باور bāvar، یاسه yāse، بینش (دری) غزنه qazne (سغدی: غذنه qażne) بروا bervā (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861
هم عقیده . [ هََ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دو تن که درباره ٔ امری دارای یک نظر و عقیده باشند.
بی عقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عقیده ) بدون عقیده . غیرمعتقد. که پای بند به معتقداتی نیست . رجوع به عقیده و عقیدت شود.
خوش عقیده . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) با عقیده ٔ خوب .
عقیده مند. [ ع َ دَ / دِم َ ] (ص مرکب ) صاحب عقیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
عقیده داشتن . [ ع َ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) انگاشتن . باور داشتن . معتقد بودن . رجوع به عقیده شود.