عقیده
نویسه گردانی:
ʽQYDH
عقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ع اِ) عقیدة. عقیدت . هر چیز که شخص بدان اعتقاد دارد و یقین بر آن دارد و نمشته و پنداشتی . (ناظم الاطباء). آنچه بدان گروند و تصدیق کنند. آنچه بدان باور دارند. آنچه بدان گرویده اند. ج ، عَقاید. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عقیدت و عقیدة شود.
- امثال :
عقیده آزاد است ؛ مثلی است کهن و باستانی که نزد عوام و خواص ایرانی متداول است ، و از آن اصل آزادی اندیشه و دین را اراده می کنند. (امثال و حکم دهخدا).
- باعقیده ؛ عقیده دار. عقیده مند.
- بدعقیده ؛ آنکه عقیده اش ناپسند باشد.
- بی عقیده ؛ بدون عقیده . غیر معتقد.
- خوش عقیده ؛ آنکه عقیده اش پسندیده باشد.
- عقیده ٔ حقوق مطلقه ؛ خلاصه ٔ این عقیده چنین است که شخص میتواند حقوق فردی را بدون قید و حد به معرض اجرا بگذارد اگر چه از اجرای حق او دیگری متضرر شود، این عقیده ٔ دیون بوده و هست . این عقیده اساساً با تحلیل ماهیت حق و طرز پیدایش آن منافات دارد زیرا پیدایش حق بر اساس تصادم محرومیتها است و رفع تصادم محرومیتها (که منجر به پیدایش حقوق شده است ) ایجاب میکندحقوق مطلقه ای وجود پیدا نکند. عقیده ٔ مقابل عقیده ٔ مزبور را تحت عنوان «اصل محدود بودن حق » یاد میکنند.(فرهنگ حقوقی ).
- هم عقیده ؛ دو طرف که عقیده شان مانند هم باشد.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: باور bāvar، یاسه yāse، بینش (دری) غزنه qazne (سغدی: غذنه qażne) بروا bervā (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861
هم عقیده . [ هََ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دو تن که درباره ٔ امری دارای یک نظر و عقیده باشند.
بی عقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عقیده ) بدون عقیده . غیرمعتقد. که پای بند به معتقداتی نیست . رجوع به عقیده و عقیدت شود.
خوش عقیده . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) با عقیده ٔ خوب .
عقیده مند. [ ع َ دَ / دِم َ ] (ص مرکب ) صاحب عقیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
عقیده داشتن . [ ع َ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) انگاشتن . باور داشتن . معتقد بودن . رجوع به عقیده شود.
عقیدة. [ ع َدَ ] (ع اِ) عقیدةالرجل ؛ دین و مذهب مرد که اعتقاد آن دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند له عقیدة حسنة؛ یعنی او راست دی...