اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عکص

نویسه گردانی: ʽKṢ
عکص .[ ع َ ] (ع مص ) برگردانیدن . (از منتهی الارب ). منصرف کردن کسی را از حاجت خود. (از اقرب الموارد). || رد کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عکص . [ ع َ ] (ع اِمص ) بدخوئی . || برهم دیگر شدن اندام . (منتهی الارب ). عَکَص . (اقرب الموارد). رجوع به عَکَص شود.
عکص . [ ع َ ک َ ] (ع مص ) توسنی نمودن دابه و بازایستادن از رفتن . (از منتهی الارب ). «حرون » شدن دابه . || بدخوی شدن شخص . (از اقرب الموارد...
عکص . [ ع َ ک َ ] (ع اِمص ) سختی و بدی خلق . || نزدیکی و برهم بودن اندام در خلقت . (از اقرب الموارد). عَکص . (منتهی الارب ). و رجوع به عَک...
عکص . [ ع َ ک ِ ] (ع ص ) بدخوی . (منتهی الارب ). سیّی ٔ الخلق . (اقرب الموارد).
تصویری است که روی مواد مات به وسیله ترسیم، نقاشی، عکسبرداری یا دیگر فنون هنر گرافیک به وجود می آید.
عکث . [ ع َ ] (ع مص ) گرد آمدن و موافق شدن دو چیز. (فعلش گاهی نیاید). (منتهی الارب ).
عکس . [ ع َ ] (ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن . (از منتهی الارب ).بازگونه کردن . (دهار). واشگونه کردن . (المصادر زوزنی ). مقل...
عکس . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه در آب و آینه و امثال آن از اشیاء پیدا میشود. (غیاث اللغات ). عکس شاخص در آینه و جز آن ، آنچه را که منطبع میشود د...
(= تصویر) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ناتیا (سنسکریت: ناتیَ) آلیگ (سنسکریت: آلیکْه)
آکس . [ ک ُ ] (اِ) قلمی آهنین سنگ تراشان را.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.