علود
نویسه گردانی:
ʽLWD
علود. [ ع َل ْ وَدد ] (ع ص ) مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . (از لسان العرب ). رجوع به عِلودّ شود.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
خاک آلود. (ن مف مرکب ) کنایه از خاک پوش . (آنندراج ). مُعَفَّر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). مُغَبَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) ...
چرک آلود. [ چ ِ ] (ن مف مرکب ) چرکین . (آنندراج ).چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف . (ناظم الاطباء). چرک آلوده . چرکن . || زخم آلوده به چر...
دست آلود. [ دَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست آلودن . آغشته کردن دست به چیزی . || بهره بردن . متمتع شدن : آفریدم تا ز من سودی کنندتا...
خیم آلود. (ن مف مرکب ) آلوده به خیم . قی آلود. (یادداشت مؤلف ). || چرکدار. چرک . کثافت دار. (یادداشت مؤلف ).
خوی آلود.[ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (ن مف مرکب ) عرق آلود. خیس از عرق . عرقدار. خوی آلوده . (یادداشت مؤلف ).
خشم آلود. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) غضبناک . خشمناک . (ناظم الاطباء) ۞ (آنندراج ). خشمگین . غضب آلود. مغضب . (یادداشت بخط مؤلف ) : روباهان را...
موم آلود. (ن مف مرکب ) موم آلوده . آلوده به موم . عسل یا هر چیز که به موم آلوده باشد. رجوع به موم شود. || موم اندود. مشمع. (یادداشت مؤل...
نفت آلود. [ ن َ ] (ن مف مرکب ) به نفت آلوده . نفتی .
آلوده به وهم و خیال؛ غیر واقعی