علود
نویسه گردانی:
ʽLWD
علود. [ ع ِل ْ وَدد ] (ع ص ) دراز و بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد): رجل علودالعنق ؛ مرد درازگردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل علود؛ سخت و قسی . || مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . رجوع به عَلود شود. || بزرگ و سالخورده . (از لسان العرب ). || مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب ). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین . (از لسان العرب ).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خون آلود. (ن مف مرکب ) ملطخ به دم . (یادداشت مؤلف ). آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). مضرج . (منتهی الارب ) : مرا ز رفتن تو وز ن...
خواب آلود. [ خوا / خا] (ن مف مرکب ) آن که بسیار خسبد. خواب آلو. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه کاملاً بیدار نشده است . (یادداشت بخط مؤلف ). ب...
تهمت آلود. [ ت ُ م َ ] (ن مف مرکب ) تهمت زده . تهمت کش .تهمتی ، قریب به معنی هم . (آنندراج ). بدنام و منسوب به گناه و عیب و بدگمان . (ناظم ا...
گریه آلود. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ن مف مرکب ) داغدار شده از گریه و اشک . (ناظم الاطباء) : تماشای گل و شبنم گوارا باد بر بلبل که بوی گل نمی ارزد...
گلاب آلود. [ گ ُ ] (ن مف مرکب ) آلوده شده به گلاب : مگر زآن گل گلاب آلود گردم ببوی از گلستان خشنود گردم .نظامی .
دامن آلود. [ م َ ] (ن مف مرکب ) مخفف دامن آلوده . تردامن . فاسق و فاجر. آلوده دامن . گنه کار. دیوان سیاه . و نیز رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 261...
شهوت آلود. [ ش َهَْ وَ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شهوت .
رائحة الود. (عربی) بویِ خوشِ دوستی. رجوع شود به «رایحة» (بمعانی «بوی خوش» و «عطر») و «وَدّ».
خجالت آلود. [ خ َ / خ ِ ل َ ] (ن مف مرکب ) خجالت زده . شرم زده . شرمگین . شرمسار. آمیخته از خجلت . این کلمه مرکب از «خجالت » و «آلود» است که «آ...
شبهت آلود.[ ش ُ هََ ] (ن مف مرکب ) شبهت آلوده . آلوده به شبهه و اشکال . (فرهنگ فارسی معین ) : من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقم...