اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمد

نویسه گردانی: ʽMD
عمد. [ ع ُ م ُدد ] (ع ص ) جوان پر از جوانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و مؤنث آن عُمدّة میگردد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
امد. [ اَ م َ ] (ع اِ) غایت . (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت . (آنندراج ). نهایت . (فرهنگ فارسی م...
امد. [ اَ م َدْ د ] (ع ن تف ) کشیده تر و درازتر. (ناظم الاطباء).
امد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار «بکر» دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم . (از روضات ال...
عامد. [ م ِ ] (ع ص ) قصدکننده . آهنگ کننده . (اقرب الموارد) (المنجد).
به آمد. [ ب ِه ْ م َ ] (مص مرکب مرخم ) خوبی و خوشی پیش آمدن . مقابل بدآمد. (فرهنگ فارسی معین ) : چو روز مرد شود تیره و بگردد بخت هم او بدآمد...
کل امد. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ اُ م ِ ] (اِخ ) ۞ کلئومد. نام یکی از مورخان باستانی . رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2010 شود.
نتیجه، بازده، پی ده. پیامد هم نوشته می‌شود
پس آمد. پیامد ، نتیجه .
یاد آمدن. [ م َ دَ] (مص مرکب ) بازدانستن چیزی که فراموش شده باشد. (از آنندراج ). به خاطر آمدن . به ذهن خطور کردن . به حافظه گذشتن . به خاطر گذشتن . مت...
نیک آمد. [ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اقبال . مساعدت بخت . مقابل ادبار. (یادداشت مؤلف ) : نیک آمد و بدآمد خلق خدای از اوست نصرت به جز...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.