اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عامد

نویسه گردانی: ʽAMD
عامد. [ م ِ ] (ع ص ) قصدکننده . آهنگ کننده . (اقرب الموارد) (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
امد. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) هزوارش امد ۞ یا امد ۞ پهلوی ، همو ۞ بمعنی همیشه ، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ٔ و اجل است . (حاشی...
امد. [ اَ م َ ] (ع اِ) غایت . (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت . (آنندراج ). نهایت . (فرهنگ فارسی م...
امد. [ اَ م َدْ د ] (ع ن تف ) کشیده تر و درازتر. (ناظم الاطباء).
امد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار «بکر» دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم . (از روضات ال...
عمد. [ ع َ ] (ع مص ) ستون نهادن چیزی را و ایستاده کردن به آن . (منتهی الارب ). سقف و امثال آن را بوسیله ٔ ستون به پا داشتن و محکم داشتن...
عمد. [ ع َ ] (ع اِ) کوشش .(منتهی الارب ). بطور جد و یقین : قطعه عمداً علی عین ،و عمد عین . (از اقرب الموارد). || نیک راست و یقین . بیگمانی . ...
عمد. [ ع َم َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چسبیدن به کسی . (منتهی الارب ). ملازم گشتن . (از اقرب الموارد). |...
عمد. [ ع َ م َ ](ع اِ) ورم تن و زخم آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ورمی است که در پشت باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || ج ِ عماد و...
عمد. [ ع َ م ِ ] (ع ص ) خاک تر. (منتهی الارب ). مکانی که باران آن را نمناک کرده باشد. (از اقرب الموارد). || هو عمدالثری ؛ او بسیار نیکوئی ک...
عمد. [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمود. (منتهی الارب ). رجوع به عَمود شود. || ج ِ عماد. رجوع به عِماد شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.