عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع ُ ] (ع  اِ) گوشت  میان  دو دندان ، یا گوشت  بن  دندان . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). گوشت  لثه . (از اقرب  الموارد).  ||  مسجد. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). ||  عبادتگاه  ترسایان . (منتهی  الارب ). کنیسه . (اقرب  الموارد). کلیسا.  ||  نخل السکر. خرمایی  است  نیکو و جید. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). عَمر. رجوع  به  عَمر شود. ج ، عُمور، اَعمار.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  علی . رجوع  به  ابواسحاق  سبیعی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  علی بن  سعید فودودی . رجوع  به  عمر فودودی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  عمربن  عبدالعزیزهباری  قرشی ، مکنی  به  ابومنذر. سومین  تن  از ملوک  بنی هبار در سند. رجوع  به  هباری  (عمربن  ع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن محمد سلمی . رجوع  به  عمر سلمی  (ابن  عبداﷲ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  محیص . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲ (عبیداﷲ) اقطع. رجوع  به  عمر اقطع (ابن  عبیداﷲ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالملک بن  محمدبن  عبدالرحمان بن  معاویةبن  حدیج . مشهور به  ابن  ملاک . والی  اسکندریه  در قرن  دوم  هجری . وی  ابتدا ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالواحد. یکی  از روات  قرائت  ابن  عامر بواسطه ٔ یحیی بن  حارث  ذماری  است . (از الفهرست  ابن الندیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالواحد دمشقی  سلمی . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالوهاب . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.