عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) (کوشک ...) از دیه های  بخاراست  که  مدتها پیروان  مقنع در آنجا بسر می بردند. رجوع  به  احوال  و اشعار رودکی  تألیف  سعید نفیسی  ج  1 ص  306 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم  خیامی  نیشابوری . رجوع  به  عمر خیام  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم  دمشقی . مشهور به  مالکی . رجوع  به  عمر مالکی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکربن  عبدالحق  مرینی . رجوع  به  عمر مرینی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکر (المتوکل  علی اﷲ) بن  یحیی بن  ابراهیم  حفصی ، مکنی  به  ابوحفص . دوازدهمین  پادشاه  بنی حفص  (موحد) در تونس . وی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی بکر محمدبن  معمر. مشهور به  ابن  طبرزد. رجوع  به  ابن  طبرزد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی خلیفه ٔ عبدی  محدث . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن  ابی زیاد. رجوع  به  عمر ابزاری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی سلمة. رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابی عمر محمدبن  یوسف بن  یعقوب  بغدادی ، مکنی  به  ابوالحسین . وی  محدث ، لغوی ، نحوی  و محاسب  قرن  سوم  و چهارم  هجری  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمد. رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.