عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) (کوشک ...) از دیه های  بخاراست  که  مدتها پیروان  مقنع در آنجا بسر می بردند. رجوع  به  احوال  و اشعار رودکی  تألیف  سعید نفیسی  ج  1 ص  306 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمد، مکنی  به  ابوحفص  و مشهور به  ابن  شیخ . وی  از اهالی  رأس الجبل  بود (1237 - 1329 هَ .ق ). او را رسائلی  در مسائل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ابراهیم  برمکی . رجوع  به  عمر برمکی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ابراهیم  عبدوی  نیشابوری . رجوع  به  عمر عبدوی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ابی بکر شافعی . رجوع  به  عمر رازی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  احمد مصری . رجوع  به  عمر نشائی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  تقی . مشهور به  ابن  خلدون . رجوع  به  ابن  خلدون  (ابومسلم  عمربن ...) و عمر حضرمی  (ابن  احمدبن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبداﷲ جمل . رجوع  به  عمر جمل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبیداﷲ. ملقب  به  تاج الشریعة. رجوع  به  عمر مجوبی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عثمان . مشهور به  ابن  شاهین . رجوع  به  عمر بغدادی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  علی . مشهور به  ابن  خدر. رجوع  به  عمر هلالی  شود.