اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمق

نویسه گردانی: ʽMQ
عمق . [ ع َ ] (اِخ ) موضع و جایگاهی است بنزدیکی مدینه از بلاد مُزَینه ، و عبیداﷲبن قیس بیت شعری درباره ٔ آن دارد که در معجم البلدان مذکور است . و برخی گویند که عمق چشمه ای است در وادی فُرع . (از معجم البلدان ). موضعی است یا آبی است به بلاد مزینه . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عمق . [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) مغ چاه و وادی و کوه و جز آن . (منتهی الارب ). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن . (از اقرب الموارد). عُمق . عَمق . |...
عمق . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) جاده راه مکه بین معدن بنی سُلَیم و ذات عِرق و عامه آن را عُمُق خوانند که خطاست . (از معجم البلدان ). فرودگاهی اس...
گفی gafy (اوستایی: gafya) ژرفا، گودی (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
هم عمق . [ هََ ع ُ ] (ص مرکب ) دو چیز که دارای گودی و فرورفتگی برابر باشند، چون چاه یا حوض یا دره و جز آن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
امق . [ اِ / اُ ] (ع اِ) کنج چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیغوله ٔ چشم . ج ، آماق .
امق . [ اُ م َ ق ق ] (ع ص ) دراز. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). || فرس امق ؛ اسب نیک دراز. (منتهی ا...
عامق . [ م ِ ] (ع ص ) بعیر عامق ؛ شتر که گیاه «عمقی » خورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.