اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عملی

نویسه گردانی: ʽMLY
عملی . [ ع َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمل . رجوع به عمل شود. آنچه که به مرحله ٔ عمل درمی آید.(فرهنگ فارسی معین ). || آنچه که بعمل وابسته باشد، مقابل نظری و علمی . (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). هر کرداری که از روی قصد از حیوان ناشی شود، و این لفظ اخص از لفظ فعل است ، زیرا عمل رادر مورد جمادات نیز استعمال کنند، و در عرف علما درمقابل نظری اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- حکمت عملی ؛ دانستن انتظام احوال معاش و معاد بوجه کامل ، و آن بر سه قسم است : تهذیب اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن . (ناظم الاطباء).
|| معتاد به افیون . تریاکی . تریاک کش . || مصنوعی . (فرهنگ فارسی معین ). هر چیز ساخته شده و صنعتی . ضد طبیعی . (ناظم الاطباء). ساختگی . مصنوع . مزور :
بنزد خوشه ٔ انگور عقد مروارید
مثال جوهر اصلی ودانه ٔ عملی است .

بسحاق اطعمه .


|| قابل عمل کردن . اجراشدنی . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حسن عاملی . [ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد حایینی شیعی امامی . درگذشته ٔ 1135 هَ. ق . رجوع به حسن بن علی بن احمد عاملی حایینی ش...
طالب آملی . [ ل ِ ب ِ م ُ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم که در 1036 هَ . ق . درگذشته است . صاحب «آتشکده » آرد: از شعرای آمل است و مدتی در هند...
نائب آملی . [ ءِ ب ِ م ُ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع به ابومحمد النائب الاملی شود.
قصاب آملی . [ ق َص ْ صاب ِ م ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس قصاب احمدبن محمد شود.
قمری آملی . [ ق ُ ی ِ م ُ ] (اِخ ) سراج الدین . ازشاعران است . در احوال او اختلاف است . بعضی او را خوارزمی و بعضی جرجانی دانند و غالباً گویند ...
شریف آملی . [ ش َ ف ِ م ُ ] (اِخ ) ملا محمد شریف فرزند ملا شیخ حسن آملی . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. وی به هندوستان رفت و به ...
حسین آملی . [ ح ُ س َ ن ِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به حسین خلیفه سلطان شود.
حسین عاملی . [ ح ُ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد فتونی (افتونی ) همدانی . متولد در کربلا و متوفی پس از 1278 هَ . ق . 1861/م . او راست : م...
حسین عاملی . [ ح ُ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به حسین حارثی شود و حسین کرکی و حسین مشغری و حسین محفوظ شود.
املی کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) املا کردن : گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند املی . منوچهری (د...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.