عمور
نویسه گردانی:
ʽMWR
عمور. [ ع ُ ] (ع مص ) لازم گرفتن شخص ، مال یا منزل خود را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || پرستیدن پروردگار خود را و روزه داشتن . || بجا آوردن و خواندن نماز. گویند: عمر رکعتین ؛ یعنی دورکعت نماز خواند. || زیارت کردن خانه ٔ خدای را. || عمره آوردن . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عمور. [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمر. رجوع به عَمر شود. || ج ِ عُمر. رجوع به عُمر شود. || ج ِ عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
آمور. (اِخ ) ۞ نام رودی بزرگ ، فاصل سیبریا و منچوری ، و آن را ساخالین نیز نامند.
امور. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کارها و عملها و کردارها. (ناظم الاطباء). کارها. (از آنندراج ). کارها. عملها...
امور. [ اَ ](اِخ ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.
امور عامه . [ اُ رِ عام ْ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ آنست که اختصاص بقسمی از اقسام موجودات یعنی واجب و جوهر و عرض نداشته باشد ...
امور کلیه . [اُ رِ ک ُل ْ لی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح سالکان ، آنرا گویند که ممکن نباشد راندن و دور کردن آن از عقل و هم ی...
امور حسبیه کارهایى هستند که مشروعیت آنها حتمى است و از نظر شرع مقدس اسلام باید انجام شوند و مسؤولیت آن هم متوجه شخص خاصى نیست، مانند امر به معروف و نه...
امور ابداعی . [ اُ رِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواجه نصیرطوسی در اساس الاقتباس (ص 355) در مبحث اصناف علل از فن منطق گوید: علتها باشد که ...
امورطبیعیه . [ اُ رِ طَ عی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح طب قدیم ، عبارت از مقدمات یا مبادیی است که هستی و قوام وجود آدمی بر...
امور اتفاقیه . [ اُ رِ اِت ْ ت ِ قی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفه اموری است که نه دائمی و نه بطور اکثر باشد. رجوع به د...