عناق . [ ع ِ ] (ع مص ) به گردن هم دست درآوردن به محبت و جز آن . (از منتهی الارب ). معانقه و به گردن همدیگراز محبت دست درآوردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست با گردن شدن . دست به گردن شدن
: روزگار شادی آمد، مطربان باید کنون
گاه ناز و گاه راز و گاه بوس و گه عناق .
مولوی .
گریه از هجران بود یا از فراق
یا عزیزانم وصال است و عناق .
مولوی .