عوض
نویسه گردانی:
ʽWḌ
عوض . [ ع ِ وَ ] (اِخ ) نام شهری است در وسط بلاد هند. تجار با کمال زحمت و مشقت به آنجا می آیند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عوز. [ ع َ ] (ع مص ) احتیاج یافتن چیزی را و نیافتن آن . (از المنجد). مصدر است . (از اقرب الموارد). || (اِ)دانه ٔ انگور. یک دانه ٔ آن «عوزة»...
عوز. [ ع َ وَ ] (ع مص ) نایاب گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نایافت گردیدن چیزی و نایاب گشتن . (از آنندراج ). نایاب شدن و یافت ...
عوز. [ ع َ وِ ] (ع ص ) مرد نیازمند و محتاج . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- اًنه لَعوز لوز ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (...
عوز. (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). از اعلام است . (از تاج العروس ).
عاوز. [ وِ ] (ع ص ) فقیر. (ناظم الاطباء).
اوز. [ اَ وَزز ] (ع اِ) بط. (منتهی الارب ). مرغابی . (متن اللغة). || مرد کوتاه سطبر. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (مهذب الاسماء). ج ، اوزون . (منت...
اوز. [ اِ وَزز ] (ع اِ) مرغابی . (غیاث اللغات از منتخب و قاموس ). نوعی از مرغابی . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 68 و تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ...
اوز. [ اِ وَ ] (اِخ ) شهری با جمعیتی بالغ بر 7744 تن (در سرشماری 1345هَ. ش .) مرکز بخش اوز شهرستان لار استان هفتم فارس در 34 کیلومتری غرب ل...
اوز. [ اَوْ / اَ وَ ] (ع اِ) حسابی از سیر قمر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مانند ازز (یا یکی از آن دو تصحیف است ). (منتهی الار...
اوز. (اِخ ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نورشهرستان آمل . کوهستانی و سردسیری است . 550 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ نسن و ناحیه ٔ رود ...