عوق
نویسه گردانی:
ʽWQ
عوق . [ ع َ ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن و برگردانیدن و بر تأخیر و درنگ داشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). حبس کردن و بازداشتن و منع کردن وبند نمودن . (ناظم الاطباء). منع کردن و منصرف کردن وبه تأخیر واداشتن کسی در امری . (از اقرب الموارد). || ماعاقت المراءة عند زوجها و لالاقت ؛ نچسبید آن زن به دل شوهر خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و اصل آن چنین بوده است : ماعاقت زوجها عن النظر و المحبة اًلی الغیر و لالاقت عنده ؛ آن زن منع نکرد شوی خود را از نگریستن و محبت ورزیدن بدیگران ، و نچسبید به وی . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عوق . [ ع ُ وَ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز، که آن را عَوق نیز خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به عَوق شود.
عوق . [ ع ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عائق شود. || بازدارنده مردم رااز حاجت خود، و یا جبان و ترس...
عوج ابن عوق در تداول فارسیزبانان به عوج بن عُنُق مشهور است نام مردی افسانهای است. افسانهها دربارهٔ او در افسانهها آمده که او در منزل آدم زاده شد و...
اوق . [ اَ ] (ع مص ) گران شدن بوزن . (آنندراج ). || مشرف شدن بر چیزی . || مایل گردیدن به ... || شآمت آوردن به . (منتهی الارب ) (ناظم ا...