اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوق

نویسه گردانی: ʽWQ
عوق . [ ع َ ] ۞ (ع ص ) مرد بی خیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مردی که در او خیری نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه از خیر بازدارد مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازدارنده ٔ از خیر. (ناظم الاطباء). || (اِ) خم وادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیچ و خم دره و وادی . (از اقرب الموارد). || زمانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمانه و دهر. (ناظم الاطباء): لایکون ذلک آخر عوق ؛ آن آخر زمانه نباشد. || عائق و مانع: عاقنی عوق ؛ بازداشت مرا عائق و مانعی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ، أعواق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عوق . [ ع ُ وَ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز، که آن را عَوق نیز خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به عَوق شود.
عوق . [ ع ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عائق شود. || بازدارنده مردم رااز حاجت خود، و یا جبان و ترس...
عوج ابن عوق در تداول فارسی‌زبانان به عوج بن عُنُق مشهور است نام مردی افسانه‌ای است. افسانه‌ها دربارهٔ او در افسانه‌ها آمده که او در منزل آدم زاده شد و...
اوق . [ اَ ] (ع مص ) گران شدن بوزن . (آنندراج ). || مشرف شدن بر چیزی . || مایل گردیدن به ... || شآمت آوردن به . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.