اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوق

نویسه گردانی: ʽWQ
عوق . [ ع ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عائق شود. || بازدارنده مردم رااز حاجت خود، و یا جبان و ترسو و بددل . (از اقرب الموارد). و رجوع به منتهی الارب و ناظم الاطباء شود. || آنکه پیوسته امور او را از نیاز بازدارد.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هرکه بهر کار آهنگ نماید، بکند او را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عوق . [ ع ُ وَ ] (ع ص ) مرد بازدارنده از نیکی و حاجت ، و درنگی کننده و بر درنگ دارنده و مانع و بازدارنده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندرا...
عوق . [ ع ُ وَ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز، که آن را عَوق نیز خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به عَوق شود.
عوج ابن عوق در تداول فارسی‌زبانان به عوج بن عُنُق مشهور است نام مردی افسانه‌ای است. افسانه‌ها دربارهٔ او در افسانه‌ها آمده که او در منزل آدم زاده شد و...
اوق . [ اَ ] (ع مص ) گران شدن بوزن . (آنندراج ). || مشرف شدن بر چیزی . || مایل گردیدن به ... || شآمت آوردن به . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.