اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عیران

نویسه گردانی: ʽYRʼN
عیران . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) ترک گفتن شتر، ماده شتر دم برداشته را و روان گشتن بسوی دیگری جهت گشنی . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به عَیر (مص ) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
عیران . [ ع َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عیر. دو برآمدگی از پی و گوشت ، که ستون فقرات را از دو طرف بردارند. (از اقرب الموارد). رجوع به عیر شود.
عیران . (ع اِ) ۞ گروه ملخ از هر گونه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گروههای متفرق از ملخ . (از اقرب الموارد).
عیران . (ع ص ، اِ) ج ِ أعور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به اعور شود.
(اِخ ) پهلوی ، «اِران » ۞ . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» ۞ میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا ۞ نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت...
آیران . (اِخ ) ایران .
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » ۞ . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» ۞ میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا ۞ نام قوم ایرانی بود و این ...
ایران شاه . (اِخ ) دهی است از دهستان خاوری بخش دلفان شهرستان خرم آباد، دارای 660 تن سکنه . آب آن از چشمه های خان و غول مرز و محصول آن غل...
ایران ویج . (اِخ ) (سرزمین آریایی ) پس از متفرق شدن آریاییان (هند و ایرانی )در بخشهای مختلف نجد ایران گروهی از آنان در محلی اقامت گزیدند ک...
ایران زمی .[ زَ ] (اِخ ) ایران زمین . سرزمین ایران : دخل ایران زمی از بخشش او فایده بیش ملک ایران زمی از همت او فایده کم . فرخی .رجوع به ا...
شهر ایران . [ ش َ رِ ] (اِخ ) ایرانشهر. کشور ایران . مملکت ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران ...
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.