غال
نویسه گردانی:
ḠAL
غال .[ غال ل ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). غالة.
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غال گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را غال گذاشتن ، در تداول عامه ، به منتظر گذاشتن .
قال . (ع اِ) گفتار. گفت . سخن . هر لفظ که از زبان درآید تمام باشد یا ناقص . قول . یا آنکه قول در خیر گویند و قال یا قیل یا قاله در شر. (ناظم ...
قال . (ع اِ) چوبکی است که کودکان با آن بازی میکنند. چوب که بر قله زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قله و بالای هر چیز...
قال . (اِخ ) قریه ای در 583هزارگزی طهران میان خلج نو و داشاتان و آنجا ایستگاه راه آهن است .
قعل . [ ق َ ] (ع اِ) چوبی که زیر شاخهای سبز رَز نهند. (منتهی الارب ). وآن را مشحط نامند. (اقرب الموارد). || (ص ) پستک زفت نافرجام . (منتهی ...
قال گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مصفاکننده . (ایوب 22:30 مزامیر 66:10 امثال سلیمان 17:3 اشعیا 1048): فلزات گرانبها را قال گر مصفا کرده چرک آنها را جدا...
بی قال . (ص مرکب ) (از: بی + قال ) بی سخن و بی گفتار. (ناظم الاطباء). خاموش و گنگ . (آنندراج ). ساکت . || لال . (ناظم الاطباء). گنگ . و رجوع ...
موش قال . (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع در 24 هزارگزی باختری صالح آباد با 316 تن سکنه آب آن از قنات و...
قال قال . (اِ مرکب ) گفتگوی بسیار. || منازعه در گفتگو. (ناظم الاطباء).
قال قاچی .(اِخ ) دهی از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . در 67هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 14هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهپور به ار...