غثاء
نویسه گردانی:
ḠṮAʼ
غثاء. [ غ ُ ] (ع اِ) غُثّاء. آب آورد. کفک . || تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده . ج ، اَغثاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در تاج العروس غثاء را چنین شرح داده : «القمش و الزبد (و القذر) و الهالک و البالی (او الهالک البالی ) من ورق الشجر المخالط السیل اذا جری ». کف . زبد. غُثّاء. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رودآورد؛ یعنی خاشاک سر آب . (دهار). خاشه . خاشه بر سر آب : و شاه برفراز او چون بچه ٔ عنقا در قلال جبال ، و چون غثا در افواج امواج دریا متحیر و متفکر. (سندبادنامه ص 58).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
قصع. [ ق َ ص َ ] (ع مص ) خرده ریزه برآمدن و کلان نشدن . (منتهی الارب ). || جوانی را در درنگی انداختن . (اقرب الموارد).
قصع. [ ق َ ] (ع مص ) فروبردن جرعه ٔ آب را. || فروبردن نشخوار یا خائیدن آن یا برآوردن نشخوار از شکم و هنوز نخائیدن یا پر کردن دهن را از آن...