غذا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḠḎʼ
    
							
    
								
        غذا. [ غ َ ] (ع  اِ) بول  شتر. (اقرب  الموارد). رجوع  به  غذی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        غذا. [ غ َ ] (از ع ، اِ) رجوع  به  غذاء شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قوت؛ چیزی که برای رفع گرسنگی میخورند
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه اربی و به واتای ادرار شتر است و پارسی آن اینهاست:
ژاگْد žãgd (سنسکریت: جاگْدهی)
رنژال ranžãl (پارسی دری: رنجال)
هوژان hužãn (سنسکریت: بْهو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذاء. [ غ ِ ] (ع  اِ) خورش .(منتهی  الارب ). خوردنی  که  نشو و نمای  تن  و قوام  تمام بدن  بدان  است  و با لفظ چیدن  و کردن  مستعمل . (آنندراج ). خورا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذاء.[ غ ِ ] (ع  اِ) ج ِ غَذی ّ. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). بچه های  گوسفند و بز.  ||  قسمتهای  کوچکی از مال . (اقرب  الموارد). رجوع  به  غذی  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی غذا. [ غ َ ] (ص  مرکب ) (از: بی + غذا) بی خوراک . بی طعام . بی قوت . رجوع  به  غذا شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چرب غذا. [ چ َ غ ِ / غ َ ] (اِ مرکب ) گوشت های  لطیف  و نازک . (ناظم الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذا دادن . [ غ ِ / غ َ دَ ] (مص  مرکب ) طعام  دادن . خورانیدن  غذا. تغذیه .