غذم
نویسه گردانی:
ḠḎM
غذم . [ غ َ ذَ ] (ع اِ) ج ِ غَذَمَة. (اقرب الموارد). رجوع به غَذَمَة شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غذم . [ غ َ ] (ع مص ) به یکبار مال نیکو دادن کسی را: غذم له من ماله غذماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غذم له من ماله ، به معنی غثم . (اق...
غذم . [ غ َ ذَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن گیاه که از میان کشت برکشند. (مهذب الاسماء). نبت ، و انشد الجوهری للقطامی :...
غذم . [ غ ُ ذَ ] (ع اِ) ج ِ غُذْمَة. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به غذمة شود.
غذم . [ غ ُ ذَ ] (ع ص )شخص پرخوری که همه چیز میخورد. (اقرب الموارد). الاکول یأکل کل شی ٔ مع نهمة. (تاج العروس ). || (اِ) نوعی از گیاه تر...
غذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) (ذو...) ذوغذم موضعی از نواحی مدینه است . ابراهیم بن هرمة گوید:ما بالدیار التی کلَّمت َمن صمم لوکلَّمتک و ما بالعهد من ...
غزم . [ غ ُ ] (اِ) هیبت و خشم و قهر و کینه . (برهان قاطع) (آنندراج ). غژم . (برهان قاطع). رجوع به غزم شود.
قذم . [ ق ُ ذُ ] (ع ص ، اِ) چاههای پست فرورفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الابارالخسف . (اقرب الموارد).
قذم . [ ق ُ ذَ ] (ع ص ) مهتر بسیار بخشنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به یک بار مال جید دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قذم . [ ق َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو دادن کسی را. (از منتهی الارب ).
قذم . [ ق ِ ذَم م ] (ع ص ) نیک تیزرو. || سخت توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مهتربسیاردهش . بسیار بخشنده . (منتهی الارب...