اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غذو

نویسه گردانی: ḠḎW
غذو. [ غ َذْوْ ] (ع مص ) خورش دادن : غذاه غذواً.(منتهی الارب ) (آنندراج ). غذاه بالغذاء؛ اعطاه ایاه ،یقال : «غذی بلبان الکرم ، و النار تغذی بالحطب ». (اقرب الموارد). || مؤثر شدن و نافع بودن و کفایت کردن : غذا الطعام الصَبی َّ؛ نجع فیه و کفاه . (اقرب الموارد). || منقطع گردیدن بول : غذا البول . || بریدن شتر کمیز را: غذاه وبه . (منتهی الارب ). غذا الجمل بولَه و غذا ببوله ؛ قطع. و غذا بول الجمل ؛ انقطع، لازم و متعدی است . (اقرب الموارد). || روان گردیدن آب : غذا الماء. (منتهی الارب ). غذا الشی ٔ؛ سال . (اقرب الموارد). دویدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). || شتافتن . شتاب نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || روان شدن خون رگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ).دویدن خون . (تاج المصادر بیهقی ). || پرورش کردن ، یقال : غذوت الصبی باللبن ؛ ای ربیته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بپرورانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پروردن . || کاشتن گیاهی . (دزی ج 2 ص 203).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
غزو. [ غ َزْوْ ] (ع مص ) خواستن و جستن و آهنگ کسی کردن . (منتهی الارب ). آهنگ و خواستن چیزی را و جستن و آهنگ چیزی کردن . (آنندراج ). آهنگ ک...
غضو. [ غ َض ْوْ ] (ع مص ) غضو شب ؛ تاریک شدن آن با پوشیدن تاریکی همه چیز را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || غضو شتر؛ خوردن آن غضا را. ...
غضو. [ غ ُ ض ُوو ] (ع مص ) تاریک گردیدن شب یا پوشیدن همه را.(منتهی الارب ). تاریک شدن شب . (تاج المصادر بیهقی ). تاریک شدن شب یا پوشانیدن...
قزو. [ ق َزْوْ ] (ع مص ) دور بودن از آلایش و پاک بودن از گناه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به عصا بر زمین نکتها کردن . (منتهی ال...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.