غزاز
نویسه گردانی:
ḠZʼZ
غزاز. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). البررة بالقرابات و الاولاد و الجیران . (اقرب الموارد). قیاساً میتواند جمع غازّ باشد.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غضاض . [ غ َ ] (اِخ ) آبی است بر یک روزه راه از اخادید. (منتهی الارب ). آبی است که فاصله ٔ آن تا طَرَق سه میل و تا «اخادید» یک روز راه ...
قذاذ. [ ق ِ ](ع اِ) ج ِ قُذّ جج ِ اَقَذّ. (منتهی الارب ). تیر باپرو تیر بی پر و هموار تراشیده ٔ بی خم . (منتهی الارب ).
قضاض . [ ق ِ ] (ع اِ) سنگهایی که بر یکدیگر باشد. (منتهی الارب ). صخر یرکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد). یکی ِ آن قَضّة است . (اقرب الموارد). و ...
ابن قزاز.[ اِ ن ُ ق َزْ زا ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن جعفر قیروانی . وفات 412 هَ .ق . او راست : کتاب جامع در لغت .