قذاذ
نویسه گردانی:
QḎʼḎ
قذاذ. [ ق ِ ](ع اِ) ج ِ قُذّ جج ِ اَقَذّ. (منتهی الارب ). تیر باپرو تیر بی پر و هموار تراشیده ٔ بی خم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قزاز. [ ] (اِ) زجاجی است . (فهرست مخزن الادویه ).
قزاز. [ ق َ ] (ع اِ) اژدهای بزرگ . || ماران کوتاه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قزاز. [ ق ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) مرد برکنار از آلایش عیب و معصیت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قزاز.[ ق َزْ زا ] (ع ص ) ابریشم فروش . بایع قز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). علاقه بند. (آنندراج ) : آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خو...
قزاز. [ ق َزْ زا ] (اِخ ) عبدالرحمان بن ابی غالب محمدبن عبدالواحدبن حسن بن منازل شیبانی بغدادی . از محدثان است . وی از ابوالحسین بن مهتدی و...
قزاز. [ ق َزْ زا ] (اِخ ) فرات بصری . از محدثان است . وی در بصره سکونت گزید و از ابوطفیل و ابوحازم سلمه و جز این دو روایت کرد و شعبه و ثوری...
قضاض . [ ق ِ ] (ع اِ) سنگهایی که بر یکدیگر باشد. (منتهی الارب ). صخر یرکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد). یکی ِ آن قَضّة است . (اقرب الموارد). و ...
غزاز. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). البررة بالقرابات و الاولاد و الجیران . ...
غضاض . [ غ َ ] (ع مص ) به تمام معانی غَض ّ در حالت مصدری است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَض ّ شود. || (اِ) بینی و آنچه بدا...
غضاض . [ غ ِ ] (ع مص ) به تمام معانی غَض ّ در حالت مصدری است . (منتهی الارب ).