اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزنوی

نویسه گردانی: ḠZNWY
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (حکیم ...) مجدودبن آدم سنائی :
بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن مرده نوی .

مولوی .


رجوع به سنایی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
مسعودی غزنوی . [ م َ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) ظهیرالدین ابوالمجاهد محمدبن مسعودبن مسعودی غزنوی . ادیب و ریاضی دان قرن ششم هجری . او راست : احیاء ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مختاری غزنوی . [ م ُ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابوالمفاخر حکیم سراج الدین عثمان بن عمر غزنوی . از شاعران بزرگ دربار غزنویان است که در اواخر قرن پ...
خسروشاه غزنوی . [ خ ُ رَ / رُو هَِ غ َ ن َ ] (اِخ ) ملقب به معزالدوله که از 547 تا 555 هَ . ق . حکومت کرد. رجوع به خسروشاه شود.
ابراهیم غزنوی . [ اِ م ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین ، ملقب به ظهیرالدوله . پس از برادر خویش فرخزاد در 450 هَ .ق . بر...
ابن الرشید غزنوی . [ اِ نُرْ رَ دِ غ َ ن َ ] (اِخ ) از شعرای خراسان در خدمت علاءالملک وزیر بوده و به اسفزار اقامت داشته ، بعضی او را اصلاً از ...
عمادالدین غزنوی . [ ع َ دُدْ دی ن ِ غ َن َ ] (اِخ ) وی شاعر بود و برخی او را فرزند مختاری غزنوی دانند. و نیز برخی شهرت او را «عمادی غزنوی » گ...
عمادالدوله ٔ غزنوی . [ ع ِ دُدْ دَ ل َ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) لقب محمدبن محمودبن سبکتکین غزنوی است . وی پس از درگذشت پدرش سلطان محمود در غزنین...
عمادالدوله ٔ غزنوی . [ ع ِ دُدْ دَ ل َ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) لقب مسعودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین ، از سلاطین سلسله ٔ غزنوی است . وی ...
ابراهیم بن مسعود غزنوی . [ اِ م ِ ن ِ م َ دِ غ َ ن َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم غزنوی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.