اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزة

نویسه گردانی: ḠZ
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) منزلی است مر بنی حطامة را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
غزة. [ غ َزْ زَ ] (ع اِ) مرّت . (اقرب الموارد). کرّت . بار. نوبت . تارة.
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) ۞ شهری است به فلسطین ،و امام شافعی رحمةاﷲ علیه در آن متولد شد و هاشم بن عبدمناف جد نبی (ص ) در شهر مزبور درگذشت ، ...
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه . (منتهی الارب ). شهری در افریقیه است که ازقیروان سه روز فاصله دارد، و قافله هایی که الجزائر...
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) ریگ توده ای است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ). ریگ توده ای در بلاد بنی سعدبن زید مناةبن تمیم است و در آن آبگیرهای...
غزه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) آواز و صدا و ندا. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). غازه . (برهان قاطع) (جهانگیری ). رجوع به غازه شود. || مخفف غ...
غزه . [ غ ُ زَ ] (اِخ ) یا غز ۞ . ابن یافث یا ابن منسک بن یافث . رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 3 جزء اول شود.
غضة.[ غ َض ْ ض َ ] (ع ص ) مؤنث غَض ّ. رجوع به غَض ّ شود.
غضة. [ غ ُض ْ ض َ ] (ع اِمص ) خواری . کمی . (منتهی الارب ). ج ، غُضَض . (المنجد).
غضة. [ ؟ ض ْ ض َ ] (اِخ ) نام مادر المستضی ٔ باﷲ. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 294 شود.
قزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) بازیی است عربان را. || مار یا نوعی از آن دم بریده کج رفتار. ج ، قزات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.