اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزه

نویسه گردانی: ḠZH
غزه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) آواز و صدا و ندا. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). غازه . (برهان قاطع) (جهانگیری ). رجوع به غازه شود. || مخفف غازه به معنی بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده . (از برهان قاطع). و ظاهراً یکی از ادات تصغیر است : دمغزه .
- پرغزه ؛ رجوع به غازه و پرغزه شود.
- دم غزه ؛ مخفف دم غازه به معنی بیخ دم و استخوان میان دم حیوانات . (از برهان قاطع).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قزح . [ ق ِ ] (ع اِ) دیگ افزار. (منتهی الارب ). تابل . (اقرب الموارد). داروهای گرم و امثال آن که در دیگ طعام ریزند. (برهان ). || تخم پیاز...
قزح . [ ق ُ زَ ] (اِخ ) کوهی است در مزدلفه در طرف راست امام ، و آن موضعی است که در زمان جاهلیت در آن آتش می افروختند و موقف قریش بوده ا...
قزح . [ ] (اِخ ) نام وی کمال بیک و از نویسندگان است . او راست : تلخیص الحقوق الموضوعة. این کتاب مشتمل است بر خلاصه ٔقوانین حکومت عثمانی ...
قزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) بازیی است عربان را. || مار یا نوعی از آن دم بریده کج رفتار. ج ، قزات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قزة. [ ق ِزْ / ق ُزْ / ق َزْ زَ ] (ع ص ) مؤنث قز. زن نیک پاک از آلایش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
غضة.[ غ َض ْ ض َ ] (ع ص ) مؤنث غَض ّ. رجوع به غَض ّ شود.
غضة. [ غ ُض ْ ض َ ] (ع اِمص ) خواری . کمی . (منتهی الارب ). ج ، غُضَض . (المنجد).
غضة. [ ؟ ض ْ ض َ ] (اِخ ) نام مادر المستضی ٔ باﷲ. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 294 شود.
قذة. [ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ) پر تیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُذَذ. || کیک . ج ، قِذّان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کران...
قضة.[ ق ِ ض َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی از حمض که در زمین هموار روید. و تاء آن عوض از یاء محذوف است . ج ، قِضی ̍، قِضات . (...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.