اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزه

نویسه گردانی: ḠZH
غزه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) آواز و صدا و ندا. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). غازه . (برهان قاطع) (جهانگیری ). رجوع به غازه شود. || مخفف غازه به معنی بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده . (از برهان قاطع). و ظاهراً یکی از ادات تصغیر است : دمغزه .
- پرغزه ؛ رجوع به غازه و پرغزه شود.
- دم غزه ؛ مخفف دم غازه به معنی بیخ دم و استخوان میان دم حیوانات . (از برهان قاطع).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قضة. [ ق َض ْ ض َ ] (ع اِ) آنچه شکسته و ریزه گردد از سنگریزه . || بقیه ٔ هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گروهه ٔ خردرشته . (منتهی...
قضة. [ ق ِض ْ ض َ ] (ع اِمص ) دوشیزگی . || دوشیزگی ربایی . اسم است اقتضاض را. (منتهی الارب ). || (اِ) زمین سنگ ریزه ناک ، یا زمین پست که ...
قضة. [ ق ِض ْ ض َ ] ۞ (اِخ ) موضعی است که در آنجا میان بکر و تغلب جنگ واقع شد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). موضعی است معروف که در آن ...
قضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) عیب .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُضّة شود.
قضة. [ ق ُض ْ ض َ ] (ع اِ) عیب . و به تخفیف ضاد نیز آمده است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قوس قزح . [ ق َ / قُو س ِ ق ُ / ق َ زَ ](اِ مرکب ) کمان رنگین که در هوا ظاهر شود و آن را کمان رستم و کمان شیطان گویند و آن را قوس قزح برای ...
قذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان قذان شود.
قوس و قزح . [ ق َ / قُو س ُ ق ُ / ق َ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به قوس قزح شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.