غضاض
نویسه گردانی:
ḠḌAḌ
غضاض . [ غ َ ] (ع مص ) به تمام معانی غَض ّ در حالت مصدری است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَض ّ شود. || (اِ) بینی و آنچه بدان پیوسته باشد از روی ، یا مابین بینی و بن موی پیشانی ، یا پیشین سر و آنچه نزدیک آن است . از روی یا کرانه ٔ سر بینی ، یا مابین اسفل و اعلای سر بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). العرنین و ما والاه من الوجه ، و قیل : ما بین العرنین و قصاص الشعر، و قیل : مقدم الرأس و ما یلیه من الوجه ، و قیل : روثة الانف نفسها،و قیل : ما بین اسفلها الی اعلاها. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غضاض . [ غ ِ ] (ع مص ) به تمام معانی غَض ّ در حالت مصدری است . (منتهی الارب ).
غضاض . [ غ ِ ](ع اِ) ج ِ غَض ّ. (منتهی الارب ). رجوع به غَض ّ شود.
غضاض . [ غ ُ ] (ع اِ) به تمام معانی غِضاض . در حالت اسمی است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَضاض شود.
غضاض . [ غ َ ] (اِخ ) آبی است بر یک روزه راه از اخادید. (منتهی الارب ). آبی است که فاصله ٔ آن تا طَرَق سه میل و تا «اخادید» یک روز راه ...
قضاض . [ ق ِ ] (ع اِ) سنگهایی که بر یکدیگر باشد. (منتهی الارب ). صخر یرکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد). یکی ِ آن قَضّة است . (اقرب الموارد). و ...
غزاز. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). البررة بالقرابات و الاولاد و الجیران . ...
قذاذ. [ ق ِ ](ع اِ) ج ِ قُذّ جج ِ اَقَذّ. (منتهی الارب ). تیر باپرو تیر بی پر و هموار تراشیده ٔ بی خم . (منتهی الارب ).
قزاز. [ ] (اِ) زجاجی است . (فهرست مخزن الادویه ).
قزاز. [ ق َ ] (ع اِ) اژدهای بزرگ . || ماران کوتاه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قزاز. [ ق ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) مرد برکنار از آلایش عیب و معصیت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).