غضر
نویسه گردانی:
ḠḌR
غضر. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) فراخ حال گردیدن سپس تنگی . (منتهی الارب ). بسیارمال شدن پس از تنگی . غَضارَة. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
غضر. [ غ َ ] (ع مص ) غضر خدا کسی را؛ توانگر و فراخ حال ساختن او را بعد درویشی و تنگی ، یقال : غضره اﷲ غضراً. (از منتهی الارب ). غضره اﷲ فلاناً...
غضر. [ غ َ ض ِ ] (ع ص ) آنکه فراخ حال و بسیارمال باشد پس از تنگی . || عیش غَضِر مَضِر؛ زندگانی خوش و خرم . زندگی خوش وبارفاهیت ، و این مع...
غزر. [ غ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). بسیار شدن شیر. || بسیار شدن اشک چشم . (منتهی الارب ). || بسیار شدن باران . (مصا...
غزر. [ غ ُ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه . || بسیاراشک شدن چشم . غزارت . || افزون گشتن چیزی . (منتهی الارب ): غزر آب و جز آن ؛ کثرت آن ....
غزر. [ غ ُ ] (ع اِ) غَزر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] (ع مص ) گزیدن کسی را از دیگران و خاص کردن . || آویختن بر شتر پشم رنگین جهت دفع چشم زخم ، درباره ٔ بچه نیز به کار رود. (منتهی...
قذر. [ ق َ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قَذِر. قَذُر. قَذَر. (منتهی الارب ). || (مص ) پلید بودن . (اقرب الموارد). پلید شمردن . || ...
قذر. [ ق َ ذِ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
قذر. [ ق َ ذُ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
قذر. [ ق َ ذَ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود. || (مص ) پلید گردیدن . || (اِمص ) پلیدی . (منتهی الارب ). رجوع...