اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قذر

نویسه گردانی: QḎR
قذر. [ ق َ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قَذِر. قَذُر. قَذَر. (منتهی الارب ). || (مص ) پلید بودن . (اقرب الموارد). پلید شمردن . || کراهت داشتن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
قذر. [ ق َ ذِ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
قذر. [ ق َ ذُ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
قذر. [ ق َ ذَ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود. || (مص ) پلید گردیدن . || (اِمص ) پلیدی . (منتهی الارب ). رجوع...
غزر. [ غ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). بسیار شدن شیر. || بسیار شدن اشک چشم . (منتهی الارب ). || بسیار شدن باران . (مصا...
غزر. [ غ ُ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه . || بسیاراشک شدن چشم . غزارت . || افزون گشتن چیزی . (منتهی الارب ): غزر آب و جز آن ؛ کثرت آن ....
غزر. [ غ ُ ] (ع اِ) غَزر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] (ع مص ) گزیدن کسی را از دیگران و خاص کردن . || آویختن بر شتر پشم رنگین جهت دفع چشم زخم ، درباره ٔ بچه نیز به کار رود. (منتهی...
غضر. [ غ َ ] (ع مص ) غضر خدا کسی را؛ توانگر و فراخ حال ساختن او را بعد درویشی و تنگی ، یقال : غضره اﷲ غضراً. (از منتهی الارب ). غضره اﷲ فلاناً...
غضر. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) فراخ حال گردیدن سپس تنگی . (منتهی الارب ). بسیارمال شدن پس از تنگی . غَضارَة. (از اقرب الموارد).
غضر. [ غ َ ض ِ ] (ع ص ) آنکه فراخ حال و بسیارمال باشد پس از تنگی . || عیش غَضِر مَضِر؛ زندگانی خوش و خرم . زندگی خوش وبارفاهیت ، و این مع...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مصطفی فرخفال
۱۳۹۲/۰۲/۳۰ Iran
0
0

جرم خود را مگو که از قدر است
این چنین اعتقاد چون قذر است


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.