اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غنا

نویسه گردانی: ḠNA
غنا. [ غ ِ ] (ع اِمص ) توانگری . (بحر الجواهر). توانگری و بی نیازی و دولتمندی . (غیاث اللغات ). مأخوذ از غِنی ̍ عربی است که بمعنی کفایت کردن و توانگری و فراخی زندگی است . هستی . دارایی . مقابل فقر و نیستی . رجوع به غِنی ̍ شود : غنا فاضلتر که فقر، که غنا صفت باری تعالی است و فقر بر وی روا نه . (ابوسعید مهنه ). درویشان به غنا رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 4).
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته اند و گر ریشند.

سعدی (طیبات ).


برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من .

سعدی (بدایع).


|| (اِ) سرود. نغمه . دستگاه . (بحر الجواهر). مأخوذ از غِناء عربی است . آوازخوانی . موسیقی . رجوع به غَناء و غِناء شود :
نخوردی بی غنا یک جرعه باده
نه بی مطرب شدی طبعش گشاده .

نظامی .


چهارم روز مجلس تازه کردند
غناها را بلندآوازه کردند.

نظامی .


خواست تا سازد از غنا، سازی
در چنان گنبدی خوش آوازی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غنا. [ غ َ ] (اِخ ) غانا. ۞ سابقاً به نام ساحل طلا معروف بود. از کشورهای مشترک المنافع و جمهوری است . در مغرب آفریکا در کنارخلیج گینه قرار د...
غناء. [ غ َ ] (ع اِمص ) توانگری . خلاف فقر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی غِنی ̍ است . (از منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه ش...
غناء. [ غ ِ ] (ع اِ) سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب ). نغمه و سرودخوانی . (غیاث اللغا...
غناء. [ غ ُ ] (ع اِمص ) آوازخوانی . تغنی ،و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است و از انواع بازیها شمرده شود. (از اقرب الموارد). خنیاگری . ظاهر...
غناء. [ غ َن ْ نا ] (ع ص ) ۞ مؤنث اَغَن ّ. زنی که غُنّه داشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به اَغَن ّ و غُنّة شود. || دهی بسیار مردم . (...
غناء. [ غ َ / غ ِ ] (اِخ ) ریگ توده ای است . (منتهی الارب ). رمل الغناء بفتح غین در این شعر راعی آمده : لها غضون و ارادف ینوء بهارمل الغناء ...
غناء نهاوندی . [ غ ِ ءِ ن َ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی .
قنا. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قناة. (معجم البلدان ). رجوع به قناة شود. || بلندی است در بینی در سوی بالای آن بین قصبة مارن و عیب نبود. و این د...
قنا. [ ق َ ] (اِ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است . (تذکره ٔ انطاکی ) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبه ٔ یابسه و به لغت مص...
قنا. [ق َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (از معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.