غوز
نویسه گردانی:
ḠWZ
غوز. (اِ) برآمدگی سخت وزشت که بر پشت برخی از مردم باشد. پشت خمیده و دوتاشده . قوز. کوز. کوژ. کُل . رجوع به قوز و کوژ شود.
- سر غوز افتادن ؛ به لجاج ناچار شدن .
- غوز بالای غوز ؛ زشتی ، رنج ، زیانی بر سر زشتیی یا رنجی یا زیانی و امثال آن . رجوع به قوز شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
یکه قوز. [ ی ِک ْ ک َ قُزْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 16000گزی شمال خاوری کلاله و 42000گزی شم...
سر لج افتادن و قلدری کردن در گویش کازرونی(ع.ش)
قوز درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کوژپشت شدن . قوزی شدن .
کش و قوز رفتن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کش و قوس رفتن . (یادداشت مؤلف ).