غول . [ غ َ ] (ع  مص ) هلاک  کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج  المصادر بیهقی ) (ترجمان  القرآن  جرجانی ) (دهار). هلاک  کردن  کسی  را. (منتهی  الارب ) کشتن  کسی  را. (آنندراج ).  ||  ناگاه  گرفتن . (تاج  المصادر بیهقی ). بناگاه  گرفتن . هلاک  کردن  و ربودن  بناگاه . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). گرفتن  کسی  را چنانکه  نداند. غاله ؛ اخذه  من  حیث  لم یدر.  ||  خوردن  شراب  و بردن  آن  عقل  یا تندرستی  را. (از اقرب  الموارد).  ||  کشتن  هلاکت  و بلا کس  را، یا در جای  جانکاه  اوفتادن  آن . (از منتهی  الارب ) (از آنندراج ). غالته  غول ٌ؛ غول  وی  را کشت . (از اقرب  الموارد). هلاکت  اورا کشت  یا در مهلکه  افتاد یا ندانست  به  کجا رفت . (از تاج  العروس ).  ||  صدمه  رسانیدن . خسارت  وارد آوردن . (دزی  ج 
2 ص 
231).  ||  (اِ) مستی . (از منتهی  الارب ) 
 ۞  (آنندراج ). سُکر. (اقرب  الموارد).  ||  هر چیز که  عقل را زایل  کند. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  دردسر. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). صداع . (اقرب  الموارد). منه  قوله  تعالی : لافیها غول ؛ ای  لیس  فیهاغائلة الصداع .  ||  دوری  بیابان  و کشیدگی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). گویند: مفازة ذات  غول ؛ یعنی بیابانی  دور. (از اقرب  الموارد).  ||  سختی و دشواری ، غول  غائلة مبالغه  است . یقال : اتی  غولا غائلة؛ یعنی  رسید بکار بسیار زشت . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  زمین  نشیب . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). زمین  پست . ما انهبط من  الارض . (اقرب  الموارد).  ||  پاره ای  از درختان  طلح . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). جماعة الطلح . (اقرب  الموارد).  ||  خاک  بسیار. (منتهی  الارب ) 
 ۞  (آنندراج ). تراب  کثیر. (از اقرب  الموارد).