غیث
نویسه گردانی:
ḠYṮ
غیث . [ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) فرس ذوغیث ؛ اسب که درافزاید رفتار را سپس رفتار. (منتهی الارب ). اسبی که بتدریج بر سرعت حرکت خود بیفزاید. فرس ذوغیث ؛ یزداد جریاً بعد جری . (اقرب الموارد). || بئر ذات غیث ؛ چاه که پیوسته در افزایش باشد و ماده اش منقطع نگردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر انصاری . از صحابیان است . وی در بدر شهید شد. آیت و لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل اﷲ اءَمواتاً ۞ در شأن او و ا...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عمروبن مزدلف . از ذهل بن شیبان ، از عدنان جد جاهلی است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 801).
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن مالک بن سعد ارحبی همدانی . امیر یمانی از صحابیان است . وی در مکه بر رسول خدا (ص ) وارد شد و اسلام آورد و بنزد طایفه ...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ملوح بن مزاحم . رجوع به قیس بنی عامر شود.
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منبه بن بکربن هوازن . بعضی معتقدند که وی همان ثقیف است که جد قبیله است و از این طایفه گروه بسیاری در اندلس سک...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منقذبن عمرو، مکنی به ابن الحدادیة. از بنی سلول بن کعب ، از خزاعه شاعر جاهلیت است که شجاع و خونریز و چپاولگر بود. قو...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نشبه سلمی . عالم بنی سلیم که در جاهلیت خواندن و نوشتن میدانست و بر بسیاری از اخبار فارس و روم و اشعار عرب آشنا ب...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن هبیره (مکشوح )بن هلال بجلی . از صحابیان و از قهرمانان دلاور عرب است . در ایام خلافت عمر و عثمان در قادسیه و غیر آن...
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن هیثم سلمی . از بزرگان بصره در صدر اسلام بود و با مصعب بن زبیر بر بنی امیه خروج کرد. مردی دلاور و زباندار بود، پس از...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.