غیث
نویسه گردانی:
ḠYṮ
غیث . [ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) فرس ذوغیث ؛ اسب که درافزاید رفتار را سپس رفتار. (منتهی الارب ). اسبی که بتدریج بر سرعت حرکت خود بیفزاید. فرس ذوغیث ؛ یزداد جریاً بعد جری . (اقرب الموارد). || بئر ذات غیث ؛ چاه که پیوسته در افزایش باشد و ماده اش منقطع نگردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ام قیس . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 269 شود.
دیر قیس . [ دَ رِ ق َ ] (اِخ ) دیری است از توابع خولان در شام . (از معجم البلدان ).
شمس قیس . [ ش َ س ِ ق َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن قیس رازی . رجوع به شمس الدین ... شود.
قیس آباد. [ ق َ ] (اِخ ) مرکز دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران است .راه مالرو دارد. (از فره...
قیس آباد. [ ق َ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتادوهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود...
قیس لبنی . [ ق َ س ِ ل ُ نا ] (اِخ ) مجنون . رجوع به قیس بنی عامر شود.
ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیف...
اعشی قیس . [ اَ شا ق َ ] (اِخ ) همان شاعر معروف عرب موسوم به میمون بن قیس است . رجوع به این کلمه شود.
امام قیس . [ اِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد، واقع در 27 هزارگزی جنوب بروجن و 4 هزارگزی راه پل کره بر...
قیس عامری . [ ق َ م ِ ] (اِخ ) مجنون : در بند عشق شاهد و هم عشق شاهدش عشقی چو قیس عامری و عروه ٔ حزام . خاقانی .رجوع به قیس بنی عامر شود.