اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فریة

نویسه گردانی: FRY
فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع اِ) دلو بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
فریة. [ ف ِرْ ی َ ] (ع اِ) دروغ و بهتان . (برهان ). دروغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع مص ) یک بار شیر دوشیدن . (منتهی الارب ).
فریه . [ ف َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) نفرین . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) : زه ای کسایی ، احسنت ، گوی و چونین گوی به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن . کس...
فریه . [ ف َ ] (اِ) ۞ نفرین و لعنت . (فرهنگ فارسی معین ) : همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد بدیه .فردوسی .
فریه . [ ف ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) لعنت . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). گویند: فریه ٔ خدای به شیطان ؛ یعنی لعنت خدای به شیطان . (برهان )....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فریه گر. [ ف ِرْ ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) لعنت کننده . نفرین کننده . کسانی که در جنگ از دور به سپاه دشمن دشنام دهند و آنهارا به خشم آرند :...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.