گفتگو درباره واژه گزارش تخلف فریه نویسه گردانی: FRYH فریه . [ ف َ ] (اِ) ۞ نفرین و لعنت . (فرهنگ فارسی معین ) : همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد بدیه .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی فریه فریه . [ ف َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) نفرین . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) : زه ای کسایی ، احسنت ، گوی و چونین گوی به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن . کس... فریه فریه . [ ف ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) لعنت . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). گویند: فریه ٔ خدای به شیطان ؛ یعنی لعنت خدای به شیطان . (برهان ).... فریه گر فریه گر. [ ف ِرْ ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) لعنت کننده . نفرین کننده . کسانی که در جنگ از دور به سپاه دشمن دشنام دهند و آنهارا به خشم آرند :... فریح این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. فریة فریة. [ ف ِرْ ی َ ] (ع اِ) دروغ و بهتان . (برهان ). دروغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فریة فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع مص ) یک بار شیر دوشیدن . (منتهی الارب ). فریة فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع اِ) دلو بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود