قائم
نویسه گردانی:
QAʼM
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ابن متوکل ملقب به القائم بامراﷲ و مکنی به ابوالعقا. از خلفای عباسی مصر است که پس از برادرش سلیمان بن متوکل خلیفه شد و از شجاعت و جلالت و ابهت خلافت بی بهره نبود در عهد او به سال 857 هَ . ق . ملک ظاهر جقمق بمرد و فرزند او عثمان بجای او نشست و به منصور ملقب گردید و پس از یک ماه و نیم بدست اینال اسیر گشت . قائم خلیفه اینال را بجای او به حکومت برگزید و لقب اشرف به وی داد. چیزی نگذشت که میان قائم و اشرف خلاف روی داد و دامنه ٔ آن به آنجا کشید که به سال 859 هَ . ق . اشرف ، خلیفه را از منصب خلافت خلع کرد و او را به اسکندریه روانه کرده و به زندان افکند. قائم به سال 863 هَ . ق . در زندان وفات یافت . (تاریخ الخلفاء).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: تشروی اَستاکژدا teŝruye-astākaždā تِشرو (اوستایی) مثلث. اَستاک ( پهل...
غائم . [ ءِ ] (ع ص ) یوم غائم ؛ روزی میغناک . (مهذب الاسماء).
قایم . [ ی ِ ] (ع ص ،اِ) قائم . ایستاده . برپا. || دلاک حمام : دست بر پشت شیخ میمالید و شوخ بر بازوی شیخ جمع میکردچنانکه رسم قایمان باشد....
قایم . [ ی ِ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعه . رجوع به قائم و مهدی (ع ) شود.
غایم . [ ی ِ ] (ص ، ق ) (در تداول عامه )قایم . محکم . سخت : غایم او را زد. غایم صدا کن . || نهان . غایب (در لهجه ٔ بعضی نقاط خراسان ).- غایم ...
غائم شدن . [ ءِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان شدن . قایم شدن .
قایم بازی . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) رجوع به قایم شدنک شود.
قایم مقام . [ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) جانشین . رجوع به قائم مقام شود.
قایم شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان شدن . || در شطرنج پات شدن است یعنی هیچ یک از دو حریف غالب نتواند شدن .
قایم شدنک . [ ی ِ ش ُ دَ ن َ ] (اِ مرکب ) قایم باشک . قایم بازی . قسمی بازی اطفال . در این بازی عده ای از حریفان پنهان شوند و چندتن دیگر به ی...