اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قارس

نویسه گردانی: QARS
قارس . [ رِ ] (ع ص ) سرمای سخت و فسرده . (منتهی الارب ). سرمای سخت . (آنندراج ). اصبح الیوم الماء قارساً؛ ای جامداً. (ناظم الاطباء). || دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب ). قدیم و دیرینه از هر چیزی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قارس . (معرب ، اِ) کبر است . (فهرست مخزن الادویه ). مصحف «قرسیون » است . (دزی ج 2 ص 326).
قارص . [ رِ ] (ع ص ) شیر زبان گز. || شیر ترش که بر آن شیرهای دیگر دوشند چندانکه ترشی آن زائل گردد: عدا القارص فحزر؛ ای جاوز الی اَن حمض...
قارص . (اِخ ) خُرسه . قرص . شهری است در قفقاز. در 70هزارگزی جنوب غربی الکساندروپول و 200هزارگزی شمال شرقی ارض روم (ارزنة الروم ) و ارتفاع آن...
غارس .[ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غرس . رجوع به غرس شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.