قاع
نویسه گردانی:
QAʽ
قاع . (اِخ ) منزلی است در راه مکه پس از عقبه ، نسبت به کسی که به طرف مکه میرود و پس از آن زباله است . (معجم البلدان ج 7 ص 15) (نزهةالقلوب ج 3 ص 167).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قاع . (ع اِ) زمین پست هموار دور از کوه و از پشته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زمین راست و هموار. (ترجمان علامه جرجانی ص 77). کویر. (نصا...
قاع . (اِخ ) نام قلعه ای است در مدینه ٔ طیبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وبه آن «اُطم البلویین » گفته میشود و در کنار آن چاهی است موسو...
قاع . (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی است از روزهای عرب . ابواحمد گوید این روزی است که در آن حادثه ٔ میان بکربن وائل و بنی تمیم اتفاق افتاد و در...
شوره قاع . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شوره زار. شوره زمین : نه روشن دلی آید از تیره اصلی نه نیلوفری روید از شوره قاعی .خاقانی .
قاع صفصف . [ ع ِ ص َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیابان مستوی : فیذرها قاعاً صفصفاً لاتری فیها عوجاً و لا امتا. (قرآن 106/20 و 107).عنبر اشهب...
قاع موحوش . [ ع ِ م َ ] (اِخ )موضعی است در یمامه . یحیی بن طالب گوید : بعدنا و بیت اﷲ عن ارض قرقری و عن قاع موحوش و زدنا علی البعد.و نیز در...
قاع النقیع. [ عُن ْ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی است در دیار سُلَیم که گروهی از شاعران در شعرهای خود از آن یاد کرده اند. (معجم البلدان ج 7 ص 15)...
قعا. [ ق َ ] (ع مص ) بلند گردیدن سر بینی و برنشستن بر استخوان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).