قاف
نویسه گردانی:
QAF
قاف . (ع ص ) آنکه بی نیاز بود از مردمان . (مهذب الاسماء). || مرد دراز. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قعف . [ ق َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قعف النخلة؛ استأصلها. (اقرب الموارد). || خوردن آنچه در آوند است ...
قعف . [ ق َ ع َ ] (ع مص ) از بیخ برافتادن یا از پای برافتادن دیوار. فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).