اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قبالة

نویسه گردانی: QBAL
قبالة. [ ق َ / ق ِ ل َ ] (ع اِ) مکتوبی که در آن مینویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جز آن . و نیز چون کسی قبول کند چیزی را بطور مقاطعه و نوشته ای بر طبق آن نویسد، آن نوشته عبارت است از قباله . ضمانت نامه و معاهده . (ناظم الاطباء). || مکتوبی که در فروش ملک و جز آن مینویسند و در آن ذکر میکنند فروشنده و خریدار و آن چیزی را که خرید و فروش بدان تعلق گرفته ومبلغ ادا شده و شرائط بیع و جز آن را. و چک نامه و ترزده و بیلک . و بیله و ترده و نورده نیز گویند. (ناظم الاطباء) : وی زمانی اندیشید و پس قباله برداشت بدرید و گفت زمین بکار نیست . (تاریخ بیهقی ). قباله نوشتند و گواه گرفتند. (تاریخ بیهقی ). دو قباله نبشته بودند همه اسباب و صنایع... (تاریخ بیهقی ).
جز به جفا وعده هاش پاک دروغ است
ور بدهد مر ترا هزار قباله .

ناصرخسرو.


عمر ضایعکرده ای دارد ز تو چشم قبول
کز قبول تو قباله ی ْ عمر بتوان تازه کرد.

خاقانی .


بطیره گفت مسلمان گر این قباله ٔ من
درست نیست خدایا جهود میرانم .

سعدی (گلستان ).


همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این قباله ٔ فلان زمین است . (گلستان ).
- امثال :
پشت قباله ٔ مادرش انداخته اند .
قباله کهنه ٔ جائی بودن ؛ به امور ملکی آنجا بصیرت کامل داشتن . رجوع به قباله کهنه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قبالة. [ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) پدرفتار شدن . (اقرب الموارد). پدرفتاری و کارسازی عمل . اسم است تقبل را. (ناظم الاطباء). || عرافة: نحن فی قبال...
قبالة. [ ق ُ ل َ ] (ع ق ) روباروی . (ناظم الاطباء). روبروی : جلست قبالته ؛ روبروی آن نشستم . (ناظم الاطباء). قبال .
قبالة. [ ق ِ ل َ ] (ع اِمص ) مام نافی و مامائی . (ناظم الاطباء).
قباله . [ ق َ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیضاء بخش اردکان شهرستان شیراز. در 67000 گزی جنوب خاور اردکان و 3000 گزی راه فرعی بیضا ...
قبعلة. [ ق َ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) پیش درآمدگی پای بر پای دیگر. || دوری میان دو شتالنگ . || رفتاری با سستی و ضعف . (منتهی الارب ) (ناظم ال...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قباله جات . [ ق َ ل َ / ل ِ ] (اِ) ج ِ قباله . رجوع به قباله شود.
قباله پیچ . [ ق َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) یک طاقه یا نیم طاقه ٔ شال کشمیری یا ترمه یا جامه ٔ گرانبهای دیگر که قباله ٔعروس در آن پیچند و شب ع...
قباله کهنه . [ ق َ ل َ / ل ِ ک ُن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) در تداول ، کسی را گویند که از تمام خصوصیات ملکی یا قضیه ای یا واقعه ای مطلع باشد.
قباله نویس . [ ق َ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) قباله نویسنده . صکاک . چک نویس . کسی که ترزده وقباله و عقدنامه نویسد. (ناظم الاطباء) : همه صرف خ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.