قتات
نویسه گردانی:
QTAT
قتات . [ ق َت ْ تا ] (ع ص ) رجل ٌ قَتّات ؛ مرد سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). در حدیث است : لایدخل الجنة قتات ؛ ای نمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد سخن دزد نمامی کند یا نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || فروشنده ٔ یونجه . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قتات . [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
قتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) ابوبیعبن نعمان قتات کوفی از محدثان است . (سمعانی ).
قتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) ابویحیی عبدالرحمان بن دینار از محدثان است . گویند: وی کوفی است . از مجاهد روایت کند و از او ثوری روایت دارد. بعضی ...
قتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) محمدبن جعفربن حبیب بن اذهر مکنی به ابوعمر از محدثان است . وی از ابونعیم فضل بن دکین و احمدبن یونس و متحاب بن ...
قطاط. [ ق َ طِ ] (ع اِ فعل ) بس است مرا. (منتهی الارب ). حسب . (اقرب الموارد).
قطاط. [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قِطّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِطّ شود. || مثال که بر آن قطع کنند. (منتهی الارب ). المثال الذی یح...
قطاط. [ ق َطْ طا ] (ع ص ) مبالغه است از قَطّ. رجوع به قَطّ شود. (اقرب الموارد). خراط که حقه ساز است . (منتهی الارب ).
غطاط. [ غ َ ] (ع اِ) مرغ سنگخوار، یا نوعی از آن که پشت و شکمش تیره رنگ و شکم بازویش سیاه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از سنگخوار...
غطاط. [ غ ِ ] (ع مص ) به معنی مُغاطَّة. (منتهی الارب ). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غ...
غطاط. [ غ ُ ] (ع اِ) اول پگاه ، یا پس مانده ٔ سیاهی شب . (منتهی الارب ). اول صبح یا بقیه ای از تاریکی شب . (از اقرب الموارد). بام . (مهذب الا...